تخته سیاه

گاه نوشت تخته سیاه

تخته سیاه

گاه نوشت تخته سیاه

۰۵ آبان۰۱:۲۵

بعد از آن که جواب مثبت رو به مادرم دادم ، کمی به فکر فرو رفتم ، اینکه آیا این سفر قسمتم می شود یا نه؟ آقا دعوتم کرده یا نه؟ مرخصی ام چه می شود؟ نکند موافقت نشود ، انگار خودش به سراغم آمده بود و برایم سنگ اندازی میکرد ، انتظار دیگری از او نیست ، کارش همین است شیطان را میگویم!

در دلم این بود که قسمتم شود و خودش مرا دعوت کند ، نه اینکه دو روزی به فکرش باشم و ناخودآگاه دردسری برایم پیش بیاید و تازه بفهمم که دعوت نشده بودم ؛ آن وقت دیگر چاره ای نبود جز اینکه دوباره سر جایم بنشینم و منتظر سال بعد شوم و آن وقت بود که باید به این فکر می افتادم که چوب خط عمرم تا آن لحظه پر شده یا خیر؟ و آنگاه بود که باید از درون آهی می کشیدم و آرزو به دل این دنیا را ترک می کردم...

 از قلم نمی اندازم که شاید شرایط بهتری نسبت به دیگر دوستانم داشتم ، آنهایی که مهر حسین در دلشان بود ولی اجازه گذر نداشتند چون گذرنامه نداشتند! من اجازه گذرم را داشتم ولی دعوتنامه نداشتم ! آری! دعوتنامه همان دعوت خودش بود! همان دعوت به سبک و سیاق خودش! تا از قافله عقب نمانده باید عجله می کردم ، زمان بندی ها هنوز مشخص نبود ، هیچ چیز معلوم نبود! چه کسانی میروند؟ چه زمانی میروند؟ از چه راهی میروند؟ اول توکلم را به خدا کردم بعد هم به خودش! فقط گفتم : خودت درستش کن! بلاتکلیفی ام بیشتر اعصابم را خورد می کرد ، نشستم و شروع کردم به فکر کردن ! باید چه می کردم که عقب نمانم؟ دعایم را کردم ! ولی آورده میخواهد ! چون خودش می گوید : از تو حرکت و از من برکت!

به همین جمله اش راضی شده بودم ، آن تیمی که قرار بود با آن ها برویم هزار بار بالا و پایین شد ، زمان داشت به سرعت می گذشت! بلاخره تیم تکمیل شد و حالا نوبت من شده بود ، باید مرخصی می گرفتم ! رفتم و درخواست مرخصی دادم خیلی زود جوابش آمد : نمی شود! قضیه را جویا شدم ظاهرا مدت زمان زیادی را درخواست مرخصی داده بودم و آنها موافقت نمیکردند! باز هم در خودم رفتم و به اعماق فکر! راه می رفتم و با خودم می گفتم : چه کنم؟ آن جمله این دفعه خودش به کمکم آمد ؛ خودت درستش کن! قضیه را در جریان گذاشتم آخر سر آنها رفتند و من جا ماندم! ولی انگار یک نفر برای کمک به من مانده بود ؛ خدای من! پدرم من را تنها نگذاشته بود و به کمکم آمده بود!

ابوالفضل گلستانی | ۰۵ آبان ۹۸ ، ۰۱:۲۵

اربعین

امام حسین

ایران

بابا

خدا

دوم

سبزوار

عوت

قسمت

قسمت دوم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی